نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

نرگس

روزنوشتها و دیدگاههای یک ایرانی ساکن آمریکا پیرامون زندگی و عشق

درد دل

نوشته شده توسط نرگس:

سلام به خوانندگان عزیز وبلاگ عاشقانه های نرگس

بعضی از دوستان (آقای محبی و خانم لیلا) در نظراتشون جوری صحبت میکنند که انگار من یک دختر بدبخت و بیچاره بودم که سعی میکردم با ازدواج خودم را از شرایط بد خلاص کنم. این دوستان احساسی را که من به امیر داشتم و شناختی که از امیر در دوران قبل از ازدواج پیدا کرده بودم را کاملا نادیده میگیرند. من اگر میخواستم از ازدواج بعنوان وسیله ای برای فرار از موقعیتم استفاده کنم مدتها قبل از اینکه امیر را بشناسم ازدواج کرده بودم. بنظرم گفتن این حرفها اصلا صحیح نیست، اما کم لطفی بعضی از دوستان منو مجبور میکنه که حرفهایی رو بزنم که دوست ندارم بزنم. من هم مثل خیلی از دخترهای دیگه موقعیتهایی بهتر از امیر برای ازدواج داشتم که اگر میخواستم مسئله عشق و احساس رو نادیده بگیرم، اونها برام انتخاب بهتری میبودند. من اگر میخواستم از ازدواج بعنوان پلی برای رهایی استفاده کنم چه نیازی بود که 2 سال دوری از امیر را تحمل کنم و گرفتار اونهمه مسائل و مشکلاتی بشم که در داستانمون ذکر کردیم؟ حتما فکر کرده اید منکه همیشه دوست داشتم موهایم بلند باشد، موهایم را برای اولین بار بعد از سالها کوتاه کردم و به امیر دادم که او را عاشق خود کنم! امیر احساس آرامشی را در قلب من ایجاد کرد که وصف آن از قدرت من خارج است. من با امیر ازدواج کردم چون عاشقش بودم، چون دنیای بدون امیر برایم بیرنگ بود. اگر دختر شاه هم بودم باز با امیر ازدواج میکردم. چقدر بی انصاف هستید وقتی میگویید من امیر را "تور" کردم. من و امیر اول یکدیگر را خوب شناختیم و بعد از این شناخت بود که کم کم به هم علاقه مند شدیم. من هیچ وقت از خودم شخصیتی را که نبودم در نزد امیر نساختم و او هم همینطور. کجای این کار "تور" کردن است؟
وقتی که مسئله رفتن امیر از ایران جدی شد، من امیر را کاملا آزاد گذاشتم تا آزادانه تصمیم بگیرد. تنها چیزی که از امیر خواستم این بود که اگر در آمریکا با کسی آشنا شد و تصمیم گرفت که زندگیش را با آن فرد ادامه دهد، فقط به من بگوید و مرا بقول معروف سر کار نگذارد. من میخواستم امیر اگر تصمیم به ازدواج با من را دارد، با آزادی کامل این تصمیم را بگیرد، نه اینکه تصمیم به نوعی بر او تحمیل شده باشد. حتی اگر امیر اصرار میکرد که قبل از رفتنش عقد کنیم من موافقت نمیکردم. به تعویق انداختن تصمیم برای ازدواج نه تنها از نظر من و امیر، بلکه که از نظر تمامی اطرافیانمان بهترین تصمیم بود. من امیر را بهتر از همه شما میشناسم. امیر اگر دنبال ظواهر و زیبایی بود، بعد از یکسال با آنهمه تلاش برنمیگشت تا با من ازدواج کند. امیر قبل از ازدواج به من گفت: "نرگس یکسال دیگر که درست تمام شد باید بروی سفارت و ویزا بگیری، تا آن موقع من مدرک فوق لیسانسم را میگیرم، اگر بهت ویزا ندادند، من به ایران برمیگردم و با هم تصمیم میگیریم که کجای دنیا زندگی کنیم. من شرف و مردانگیم را نزدت گرو میگذارم و میخواهم که مطمئن باشی که بعد از این یکسال ما با هم خواهیم بود هر جای دنیا که باشد". امیر در تمام مدت یکسال بعد از ازدواج که ما از هم دور بودیم بر این مساله تاکید میکرد و همیشه به من اطمینان میداد که مرا تنها نخواهد گذاشت. او با این کار کل آینده اش در آمریکا در معرض خطر قرار داد. آنوقت شما میگویید که چنین فردی شخصیتی کاذب دارد؟ میگویید که ما معامله کرده ایم؟ میخواهم از دوستانی که در آمریکا زندگی میکنند بپرسم در اطرافیانتان چند نفر را دیده اید که در شرایط امیر بوده اند و بدون اینکه عاشق باشند دست به چنین کاری زده اند؟
بعضی از دوستان (بخصوص آقای محبی) چنان حرف میزنند که انگار راجع به زندگی ما از خودمان بیشتر میدانند. ایشان (آقای محبی) مینویسند: "دنیای بیخبری هم عالمی دارد...". آقای محبی آنکه در عالم بیخبری است شما هستید.
و اما اینکه میگویید امیر مرا بیشتر دوست دارد تا من او را باید بگویم که حق با شماست. امیر چنان از من مراقبت میکند که برایم هم همسر، هم پدر و هم دوست است. همیشه سعی میکند کارها را جوری انجام بدهد که من دوست دارم، همیشه مرا با محبتهایش غافلگیر میکند. من قبل از اینکه با امیر ازدواج کنم نمیدانستم گریه خوشحالی یعنی چه، اما امیر کارهایی کرد که من بارها از خوشحالی گریه کردم. من تمام تلاشم را میکنم که محبتهایش را جبران کنم، اما هر چه سعی میکنم باز احساس میکنم به امیر محبت بدهکارم. هر بار که این مسئله بزبان میاورم امیر مرا بقل میکند و میبوسد و در گوشم میگوید: "انسانها وقتی میمیرند به بهشت میروند و خدا مرا در حالیکه زنده ام به بهشت فرستاده چون تو را دارم". دوست زودتر از امیر بمیرم چون اگر امیر نباشد زنده نخواهم ماند.

امیر جان عاشقتم تا جان در تنم باقی است.

نظرات 20 + ارسال نظر
لیلا(برای خودت زندگی کن) جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:25 ب.ظ http://www.u4u.persianblog.com/

سلام نرگس خانوم . من خوشحالم که شما این مطلب را نوشتی.
از نظر من تور کردن به معنی دغل بازی و نمایش شخصیت کاذب نیست بلکه به دست آوردن چیزی هست که شخص آرزوی داشتنش را داشته و اطرافیان هم آرزوی جای اون شخص بودن را. پس از نحوه بیان من ناراحت نباش و اگه ناراحت شدی هم ببخشین.
به هر حال من هم حرف شما را زدم و شما هم به نوعی حرف مرا تایید کردی که در اثر شناختی از هم داشتین عاشقانه زندگی خودتون را شروع کردین و این عشق تدریجی بوجود اومد. در روزگار قبل از آمدن امیر به آمریکا و برگشت اون به ایران شما در حال آشنایی بودین وقتی حتی معلوم نبوده که آیا بخواهین ازدواج کنین یا نه؛ چطور میشه تصور کرد که اون زمان هم عاشق بودین.شما برای برگشت امیر در طول این یکسال مسلما تلاش زیادی کردی و امیر هم سختی و ریسک زیادی را برای بازگشت متحمل شد و این آشنایی و بازگشت امیر مقدمه ای بود برای تبدیل آشنایی توام با احساسات به یک زندگی مشترک عاشقانه.
به خوانندگان این حق را بده که فقط در محدوده اطلاعاتی که از این وبلاگ می گیرن نظراتی بدن. من به اولین وبلاگی که لینک دادم وبلاگ شما بود و همیشه از نوشته هاتون خوشحال میشم .

نیلوفر جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:45 ب.ظ

من مدتی هست که وبلاگ شما را می خونم، به نظرِ من بسیاری از حرفهایی که آقای محبی زده قابل تعمق و منطقی بود و دقیقا همین چیزها قبلا به ذهن من هم رسیده بود. فکر میکنم که یک آدمِ منطقی ۱۰۰% مواردی را که اون گفت کاملا رد نمی کنه. به نظر من قابل انعطاف بودن و ظرفیت پذیرش موارد اشتباه در زندگی را داشتن، به اصلِ عشق هم کمک میکنه. داستان شما به شکلی نوشته شده که با حرفهایی که الان میزنید زیاد جور در نمی یاد. امیدوارم که موفق باشید و کمی هم انعطاف پذیرتر.دوستتون دارم.

همسر یک خواننده وبلاگ شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:27 ب.ظ

من از طریق همسرم مطالب وبلاگ را تا حدودی دنبال کردم چون ایشون می خونن و برای من تعریف می کنن. اگه آقا امیر شوهر شما همیشه سعی می کنن کارها را به نحوی انجام بدهند که شما دوست دارید (خیلی دیگه این جمله سرشار از احساس زندگی مشترک عاشقانه کردن است) اگه اینطوره پس چرا این نظرات را اون هم توی صفحه عمومی وبلاگ منتشر کردن و موجبات درددل شما را فراهم می کنند.من حدس می زنم شما دیگر چند وقتی است که حتی علاقه ای به داشتن وبلاگ هم نداشته ای چه رسد به اینگونه بحث ها و نظرات.

سینا شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:46 ب.ظ http://iranhack.persianhackers.com

سلام
وبلاگ خوبی دارین
وقت کردین به منم سربزنید
اگه خواستین با هم بلینکیم بگین

[ بدون نام ] یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
فکر کنم ناراحتی نداره...
همین کافیه(امیر جان عاشقتم تا جان در تنم باقی است.)

هادی دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ق.ظ

سلام نرگس خانم نوشته های شما من را به یاد این شعر انداخت:
ای دوست برای عشق جان باید داد در راه محبت امتحان باید داد
تنها نبود شرط محبت گفتن یک مرتبه هم عمل نشان باید داد
امیدوارم که محبتهای شما فقط زبانی نباشه وتنها به گفتن جملات عاشقانه ختم نشه.

هادی خان
شعر بسیار زیبایی است. این شعر را پنجم دبستان که بودم آموختم و ممنون از شما که دوباره آنرا بخاطرم آوردید. راستش را بخواهید اگر در زندگی ما کسی به کسی محبت بدهکار باشد، این منم که به نرگس محبت بدهکارم.
ممنون از پیامتون و از شعر زیباتون.

یلدا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:54 ق.ظ

سلام نرگس جان من نمی دونم چرا وقتی یه دختر از احساسش حرف می زنه همه ربطش می دن به تور کردن
من هنوز عاشق نشدم که حرف شما رو بفهمم اما مطمئنم وقتی عاشق بشم اون موقع حرف شما رو کاملا می فهمم
الان هم کاملا دارم لمس می کنم وقتی یه پسر خوب حرف از ازدواج می زنه بقیه فقط می گن نمی دونم دختره چه کار کرده
به این فکر نمی کنن که شاید دختره خواستگار بهتر از این پسره داشته باشه
راستی خیلی خوشحال شدم بالاخره توی وب لاگتون یه چیزی نوشتین
دوستتون دارم

فــَرا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:18 ق.ظ http://GASTBY.PARSIBLOG.COM

به لیلا : به نظر شما آدم تا زمانیکه مسئله جدی نشده باشه و تصمیم به ازدواج نگرفته باشه ، نمیتونه عاشق شده باشه ؟

. دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام. ( اول بگم که در نوشته ی قبلی تون با نام : یه خواننده ی بلاگ ، کامنت گذاشته بودم و الان دیدم یکی از دوستان با نام : همسر یک خواننده ی وبلاگ ، کامنت گذاشتن ! جا خوردم .منم نقطه میذارم جای نام !‌ که یه وقت سوء تفاهم نشه !!! )

تمام حرفای شما و کامنتایی که تو این دو نوشته بودن رو کاری ندارم !‌ (چون مطالب زیاد و بحث راجع بهشون خیلی طول میکشه ، که این بحث ها هم به عقیده ی من کاملا به نظر شخصی برمیگرده )
اما تنها چیزی که میخوام بگم خدمت دوستانی کامنت میذارن ، نظراتشون محترم . ولی نمیدونم چرا به این موضوع دقت ندارن که هر چی بوده (و هست )بین امیر و نرگس ، الان تبدیل به یه زندگی مشترک خصوصی شده .

من نمیفهمم حتما باید یه جا درگیری ! باشه که یه عده دایه ی مهربون تر از مادر بشن و بیان نصیحت کنن و ...

صحبتای بعضی عزیزان مثل نصیحت های خواهر شوهرانه !!!‌می مونه . خواهر شوهرانه رو فقط محض شوخی و اون چیزی که از این واژه در اذهان عموم !‌هست ،‌گفتم )
حتی به فرض ... ( در حالی که هیچ یک از ما از زندگی خصوصی این دو نفر خبر نداریم ) اگر هم این حرفا شعار باشه ، برین خوشحال باشین که اینجا دیگه از دعوا یا جدایی و دوری حرفی نیست .

من بارها دیدم که امیر در توضیح این نوشته ها گفته که میخوان زندگی شونو افراد دیگه هم بخونن تا شاید بتونه کمکی به حالشون باشه . ( حتی اگه این کمک هم نیست ، این همه آدم دارن بلاگ می نویسن ، در مواردی هم یکی از یکی بی محتوا تر . حالا چرا به بلاگی که به فرض...شاید... به نظر بعضی از ما ها فقط ادعای عشق باشه ، گیر دادین .)

دوستان عزیز کم لطفی نکنن . تا حالا همه تعریف میکردن ولی حالا احساس میشه یه سری حتی از سر لج بازی بعضی حرفا رو میزنن . ( البته من لیلا رو از این موضوع استثنا میدونم . چون هر بار که به این بلاگ سر زدم ، حتما به نوشته های ایشون هم سر زدم و به نظرم بسیار سنحیده صحبت میکنن )

این یه چیز گفتن من چقدر طول کشید ! خلاصه که به نظر من هر چی هس ،‌ الان دیگه به خودشون مربوطه و زندگی شون .

والا من ندیدم که اینجا بیان بپرسن به نظر شما آیا نرگس عاشق است یا امیر ؟!

زندگی این دو براساس عشق بوده است یا خیر ؟!

بابا این همه دعوا و جنجال میتونید پیدا کنید که واسطه بشید ،‌نیازی نیس تو عالم خودتون دعوا تراشی بکنید و ادعا کنید این یکی اون یکی رو بیشتر دوس داره یا ....

البته بعضی صحبتای جناب محبی در حد اینترنت قابل قبول و حرفی توش نیس ‌و فکر نمیکنم احساس و علاقه ی بین این دو نفر ،‌ نقیض صحبتای ایشون باشه...ولی در بعضی موارد هم بی انصافی کردن.

بذارید لااقل اینقدر که تو این بلاگا پر از جدایی و عشقای دو روزه س ،‌یه جا هم یه عشق متاهلی و در کنار هم بو دن رو ببینیم !!!

سلام
ممنون از پیامتون. شما دقیقا حرف دل نرگس و من رو زدید. ازتون ممنونیم.

موفق باشید

امیر کاشانی

Amir Kashani دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام به دوستان گرامی و خوانندگان وبلاگ

همونطور که قبلا هم توضیح دادم نرگس و من این وبلاگ رو راه انداختیم تا تجربه زندگیمون در چند سال اخیر رو در اختیار شما بزاریم. عشق مفهومی مطلق نیست و هر کسی برداشت خودش از عشق را دارد. آنچه در وبلاگ ما میخوانید برداشتی است که نرگس و من از عشق داریم.

و اما در مورد آقای محبی یک نکته جالب رو میخواستم به عرضتون برسونم. بنظرتون عجیب نیست که یک نفر یک پیام بلند بالا در وبلاگی بنویسد و بعد دیگر پیدایش نشود؟! ایشان در پیام آخرشان بنا بر درخواست من یک آدرس ایمیل دادند (jo_ng_2001@yahoo.com)، من جواب ایشان را در یک متن چند صفحه ای آماده کردم و برایشان ایمیل کردم، اما تا به امروز جوابی نگرفتم. حتی در قسمت پاسخ به پیام برایشان نوشتم که جواب ایمیل را نگرفتم ولی باز هم خبری نشد. اما از همه جالبتر نکته زیر است:

وقتی شما پیامی در وبلاگ میگذارید آی پی آدرس کامپیوترتان همراه با پیامتان ذخیره میشود. وقتی پیامهای شما را میخواندم، متوجه شدم که آی پی آدرس پیامهای آقای محبی، نیلوفر، و هادی دقیقا یکی است. بعبارت دیگر، احتمالا هر سه پیام از یک کامپیوتر فرستاده شده اند. یعنی این امکان وجود دارد که نویسنده هر سه پیام یک نفر باشد.

اسمون سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:35 ب.ظ http://www.everalive.persianblog.com

نرگس و امیر . سلام

جای حرفی نزاشتید برای دیگرانی که دخالت کردن به احساسات نرگس خانم. امیدوارم خوش و شاد و هیچوقت عشقتون کمرنگ نشه. خوش باشید . مرسی که سایتتون نگه داشتید

نرگس چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:25 ق.ظ

سلام نرگس من روزی که اصلا نمی دانستم وب لاگ چیست شروع به خوندن وب تو گردم و خیلی بااحساس بود من بعضی وقت ها اشک توی چششمم حلقه میزنه
نرگس من احتیاج به مشورت دارم برات میل میزنم

۴۰تیکه چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:25 ق.ظ http://40tike.wordpress.com

خب ملت که واقعن نمی دونن تو دل شما چی میگذره ولی یه پسر فارغ التصیل شریف از یه خانواده متوسط به بالا و عازم آمریکا خیلی وسوسه انگیزه و احتمال هر برداشتی رو به خواننده ای که حتی شما رو ندیده میده پس به ملت خرده نگیر اگه احساست واقیعه دلیلی برای اثبات اونم با این لحن کودکانه نداری! ولی هیچ وقت به تفاوت خیلی عمیق بین خودت و همسر دقت کردی؟ همه اون چیزایی رو که تو نداشتی اون داره .
برای من خواننده نوشته هاتون میتونه فقط رابطه یه زوج غیر بالانس باشه ! بعضی مردا یا حتی زنا دوست دارن حمایت کننده باشن و این بهشون احساس قدرت میده میتونه همسرت از این نوع ادما باشه .کماکان که توی نوشته ای که امیر ازت دلخور شده بود میشه رگه هایی از اثبات این حرف پیدا کرد وقتی تو داشتی مستقل میشدی و دوستایی پیدا کردی و زمانی برای خودت دچار حس بدی شد!
نقش تو هم توی رابطه میتونه گیرنده باشه. زندگی تو آمریکا پز زن آقای دکتر یا مهندس یا پروفسور برخورداری از یه رفاه نسبی خانوادگی و آرامشی که نداشتی قبلن و ....
و تحمل تمام این مصایب میتونه دلیل این باشه که میخواستی به هر قیمتی از وضعیت موجود فرار کنی.
و در پایان اینا فقط برداشت یه خواننده است که فقط نوشته های شما رو میخونه و ممکنه هیچکدومش درست نباشه. فقط یه چیزی هنوز برام جای سواله که چرا سعی میکنید به خودت و اطرافیانتون بقبولونید که عاشق بودید و هستید و ...
زندگی خصوصی شما به ملت چه ربطی داره؟ وقتی پابلیک شد دیگه هر برداشتی دست ملت و متاسفانه از کنترل شمای نویسنده خارج!

لیلی یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:33 ب.ظ

سلام نرگس عزیزم.من خیلی وقته وبلاگ کوچیک عاشقانه شما رو میخونم ولی راستش در مقابل پست های قشنگتون چیزی نداشتم بگم.امروز که اومدم و دیدم نوشتی که خانوم لیلا شوکه شدم. راستش یه لحظه جا خوردم ...
نرگس عزیزم حرفای قشنگت واقعا اشک به چشمام اورد. عشق یه موهبت بزرگه که خدا به بنده های خوبش میده.لزومی به توضیح برای کسانی که عشق رو قبول ندارن نیست. چون به هر حال از هر گوشه ای شده یه نکته برای متهم کردن ادم پیدا میکنن.واقعا تحسین برانگیزه که شما همه خاطراتتون رو حتا مشکلات شخصی و خانوادگی رو هم اینجا بیان کردین و این میتونه صداقت رو نشون بده ...نه اینکه هر کس که رسید سریع مفتش بشه و سعی کنه سوالات زیادی رو مطرح کنه و شما دوتا رو زیر سوال ببره...
امیدوارم همیشه عاشق و خوشبخت باشید

سارا دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ق.ظ

من مدتهاست که وبلاگ شما رو میخونم چیزی که با دیدن این ماجرا می خوام بگم اینه که تلاشه شما برای داشتن رابطه عاشقانه و آرام تحسین برانگیزه و کسانی که این هیاهو رو راه میندازند تنها دلیلش حسادته و نه چیزه دیگه ی. داشتنه رابطه خوب چیزیه که این روزها کیمیا شده و فقط کسانی که زحمت میکشن برای داشتن و حفظ کردن اون ازش برخوردار میشن.پیروز و شاد در پناه خدا باشید.

م پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:30 ق.ظ http://mguitar.persianblog.com

سلام

نرگس.ح چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ق.ظ

سلام دوستان خوبین؟
من حدود ۲ سال پیش عا شقانه ها تونو خوندم...آقا امیر تو کلوب کم پیدا شدین! دوست داشیتم از نظراتتون بیشتر بهره ببریم.
بابا این همه بحث واسه چیه؟ سر اینه که ۲ نفر واقعا همو دوست دارن یا نه؟ ما می خوایم چیو بهم ثا بت کنیم؟ مگه این بده که دو نفر دارن از عشق می گن؟ این روزا اینقدر دوره زمونه بد شده که کمتر کسیه که بخواد عشق و عاشقی و باور کنه........ تازه به نظر من هر کسی خودشو و همسرشو بهتر از بقیه می شناسه اونم بعد از چند سال که از ازدواجشوت می گذره! بیایید به جای اینکه بی خودی از هم ایراد بگیریم با هم مهربونتر باشیم..........
به نظر من هم نرگس خانم و هم امیر آقا برای رسیدن به هم سختی کشیدن......
موفق باشید

سحر شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:57 ق.ظ

[

سلام
داستان شور انگیز عشقتونو خوندم همین الان تموم شد. امید وارم که همچنان دارید مثل روز اول عاشقی کنار هم زندگی خوب و خوش می کنید.
اما کاش بیشتر از مشکلات خودتون می گفتید منظورم از مشکل مسائلیه که خودتون با هم پیدا می کردید یا می کنید نه مثلا مشکل نرگس جان با مادر شوهر یا نا پدریش همه میدونن چنین مشکلاتی هست مشکل یه دختر با نا پدریش و چیزای دیگه که مطرح کرده بودین مسئله تازه ای نیست .هر چند که باز هم جای دلداری داره.
چون همه اینطوری فکر می کنن پس بابا این داستانای عاشقی فقط تو قصه ها نیست!!!!!!!!!!!
از طرفی باید بگم با تمام احترامی که برای عشقتون قائلم باید بگم که شماها خیلی هم خوش شانس بودین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان میگم:
منم الان بیست سالمه و از همه طرف هزار پیشنهاد دارم و کیه که از این ماجراهای عا شقی بدش بیاد اما من نمی تونم با کسی دوست شم چون نمی تونم اجازه بدم واسه بار اول طرف پاشه بیاد سر کوچمون بدشم منو برداره ببره اتوبان گردی اگه یکی تو محل ببینه آ بروی خودمو خانواده میره نمی تونم با مامانم با دوستم برم بیرون حتی اگه بفهمه با کسی دوستم عاقم میکنه چه برسه به این کارا نمی تونم ناهار برم مهمونی خونه دوستم یا اون بیاد خونمون یا وقتی طرفم حتی هنوز نمیخاد بگه دوسم داره حالا به هزار دلیل منطقیو غیر منطقی بردارم بابا مو (ناپدریمو) با هاش آشنا کنم یا شب با دوستم برم پارتی مامانم نه تنها اجازه نمی ده چه بسا اگه برم دیگه رام نده خونه و ................................
منم نه که ناراضی باشم یا بگم تو قفسم اما خانواده من و حتی شاید بشه گفت خود من اینطری هستیم و بیشتر خانواده های ایرانی هم اینطورین جدا اگه اگه کسی ندونه شما اهله کجایید محاله ذهنش طرف ایران بره.
همونطور که گفتم شما خوش شانس بودین یعنی دلم نمیخاد که فکر دیگه جز این بکنم.
بابا اینجا ایرانه از طرفی من گمون می کنم نرگس اولا تو محیط خیلی بسته ای بزرگ شده بوده البته بهتون بر نخوره خوب بدشم با طلاقه مامان بابا آ زادیاش بیشتر بوده و امیر خان هم که دیگه یکی یکدانه بابا مامان و بقیه داستان روهم که خودتون بهتر می دونید........
به هر حال منو می بخشید اگه شاید حتی ذره ای حرف ناراحت کننده ای گفتم امید وارم که همیشه عاشق بمانید.


پریسا دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:34 ق.ظ

سلام به امیر و نرگس عزیز
راستش رو بخواین من اولین بار که داستان شما را خوندم برام غیر واقعی اومد و با کسی که برایم فرستاده بود حرف می زدم گفت که ممکن است که طرف نویسنده این ها رو از خودش نوشته باشه!! اصلا اون موقع من نمی دونستم که وبلاگی به این نام وجود دارد تا این که وقتی برای دنباله این داستان سرچ می کردم وب لاگتون را پیدا کردم و داستانتون را همراه با کمنت هایی که بچه ها نوشته بودند خوندم . راستش یک مقدار حسودیم شد. نه به شما به این ارتباط زیبا و عشقیکه با شناخت بوجود اومده . من هم نظرم اینه و معتقدم که عشق باید به روز و با شناخت بوجود بیاد ولی الان پسر ها این نظر را ندارند (تا الان که من این طور دیدم) همه سریع تر از این که طرف رو بشناسند عاشق می شوند و زود فارغ . تا می خواهی طرف رو بشناسی می بینی که.....
به هر حال من خیلی دوست دارم به من ایمیل بزنید و من از تجربه هاتون استفاده کنم. من وبلاگتون رو خوندم و نوشته هایی که آقا امیر گذاشته بودند خیلی جالب و مفید بودند. به هر حال من منتظر جوابتنان هستم.

نیلوفر چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:54 ق.ظ

سلام
من هم اولین باریه که بلاگتونو می خونم.خیلی خوشحالم هنوزو کسایی هستند که عشق و دوست داشتن رو با تمام وجودشون درک میکنند.براتون آرزوی خوشبختی و عشق روز افزون دارم.موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد